شعر در مورد آدم حسود
شعر در مورد آدم حسود
شعر در مورد آدم حسود ,شعر درباره آدم حسود,شعر برای آدم حسود,شعر در باره آدم حسود,شعر با آدم حسود,شعر درمورد آدم حسود,شعر با کلمه آدم حسود,شعر با کلمه ی آدم حسود,شعری در مورد آدم حسود,شعری درباره آدم حسود,شعر درباره ی آدم حسود
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد آدم حسود برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
من حسادت میکنم حتی به تنها بودنت
من به فرد رو به رویی، لحظه خندیدنت
من به بارانی که با لذت نگاهش میکنی
یا نسیمی که رها میچرخد اطراف تنت
شعر در مورد آدم حسود
من حسادت میکنم حتی به دست گرم آن
شال خوشرنگی که میپیچد به دور گردنت
وقتی انگشتان تو در گیسوانت میدود
من به رد مانده از این جور سامان دادنت
شعر درباره آدم حسود
اینکه چیزی نیست، گاهی دل حسادت کرده به
عطر پاشیده از آغوش تو بر پیراهنت
هیچکس ای کاش در دنیا به تو حسی نداشت
من حسادت میکنم حتی به قلب دشمنت
شعر برای آدم حسود
کاش هرکس غیر من، ای کاش حتی آینه
پلکهایش روی هم میرفت وقت دیدنت
شعر در باره آدم حسود
رشک میبردند شهری بر من و احوال من
کرد ضایع کار من این بخت بی اقبال من
طایری بودم من و غوغای بال افشانیی
چشم زخمی آمد و بشکست بر هم بال من
شعر با آدم حسود
چون موی شدم ز رشک پیراهن تو
وز رشک گریبان تو و دامن تو
کاین بوسه همی دهد قدمهای تو را
وآن را شب و روز دست در گردن تو
شعر درمورد آدم حسود
رشک آیدم از شانه و سنگ ای دلجو
تا با تو چرا رود به گرمابه فرو
آن در سر زلف تو چرا آویزد
وین بر کف پای تو چرا مالد رو
شعر با کلمه آدم حسود
آنکس که نظر کند به چشم مستش
از رشک دعای بد کنم پیوستش
وآنکس که به انگشت نماید رخ او
گر دسترسم بود ببرم دستش
شعر با کلمه ی آدم حسود
من کیستم از خویش به تنگ آمدهای
دیوانه با خرد به جنگ آمدهای
دوشینه به کوی دوست از رشکم سوخت
نالیدن پای دل به سنگ آمدهای
شعری در مورد آدم حسود
گر ماه لالهگونش تابد به نرگس و گل
گلزار پای تا سر از رشک خار گیرد
شعری درباره آدم حسود
من که بر دیده خود رشک برم چون بینم
که ببیند رخ تو دیده کوتهنظری؟
شعر درباره ی آدم حسود
چو چیره شود بر دل مرد رشک
یکی دردمندی بود بیپزشک
شعر در مورد آدم حسود
رشک برم کاش قبا بودمی
چونک در آغوش قبا بودهای
شعر درباره آدم حسود
گر غیر تو ماه باشد ای جان
بر غیر تو نیست رشک ما را
شعر برای آدم حسود
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
الاّ بر آنکه دارد با دلبری وصالی
شعر در باره آدم حسود
رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد
زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید
شعر با آدم حسود
دوست دارم که کست دوست ندارد جز من
حیف باشد که تو در خاطر اغیار آیی
شعر درمورد آدم حسود
توانم آن که نیازارم اندرون کسی
حسود را چه کنم کو ز خود به رنجتر است
شعر با کلمه آدم حسود
دانی کدام خاک بر او رشک میبرم
آن خاک نیکبخت که در رهگذار اوست
شعر با کلمه ی آدم حسود
خود را بکش ای بلبل از این رشک که گل را
با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود
شعری در مورد آدم حسود
خورشید خاوری کند از رشک جامه چاک
گر ماه مهرپرور من در قبا رود
شعری درباره آدم حسود
شاهدی از لطف و پاکی رشک آب زندگی
دلبری در حسن و خوبی غیرت ماه تمام
شعر درباره ی آدم حسود
من یکی زان ناامیدانم که در دوران تو
میبرند امیدواران رشک برحرمان من
شعر در مورد آدم حسود
نمیخواهم کسی جز من تو را در انجمن بیند
تو آن شمعی که بیرونت ز هر کاشانه میخواهم
شعر درباره آدم حسود
غیرتم بین که برآرنده حاجات هنوز
از لبم نام تو هنگام دعا نشنیده است
شعر برای آدم حسود
میان عاشقان رشک آیدم بر عزّت بلبل
که شاخ گل دهد جا بر سرخود آشیانش را
شعر در باره آدم حسود
نخواهم بگذرد سوی چمن باد از سر کویش
مبادا بوی او گیرد گل و غیری کند بویش
شعر با آدم حسود
به خوابش مهربان با غیر دیدم مردم از غیرت
چه خواهم کرد بینم مهربانش گر به بیداری
شعر درمورد آدم حسود
خبر او ز کسی جستم و گفتا دیدم
سوخت از رشک دلم کاش نمیپرسیدم
شعر با کلمه آدم حسود
رشکم ز گفتگوی تو خاموش میکند
نامت نمیبرم که دلم گوش میکند
شعر با کلمه ی آدم حسود
از رشک سوختم به رقیبان سخن مکن
گر میکنی برای خدا پیش من مکن
شعری در مورد آدم حسود
هرجا که شمع جمع شدی سوختم ز رشک
بهر خدا که روی به هر انجمن مکن
شعری درباره آدم حسود
مردم ز رشک چند ببینم که جام می
لب بر لبت گذارد و قالب تهی کند؟
شعر درباره ی آدم حسود
ای شاد ز لطفت دل شاد دگران
با من ستمات پی مراد دگران
شعر در مورد آدم حسود
آمد ز پی پرسش و از رشک بمردم
کآیا که خبر داده ز بیماریام او را؟
شعر درباره آدم حسود
نقش پایی به سر کوی تو دیدم، مُردم
که چرا غیر من آنجا دگری میآید
شعر برای آدم حسود
حسود نیستم اما خودت ببین حتی
چراغ خانه مهتاب بی تو روشن نیست
شعر در باره آدم حسود
دریا به جرعهای
که تو از چاه خوردهای حسادت میکند
شعر با آدم حسود
حسودی ام می شود به پرنده ها همین که هر روز سفره ی مهربانی ات را
برای گنجشکهای عصرانه تکان می دهی
شعر درمورد آدم حسود
حسودی ام می شود به لباسهایت،
که هر روز تو را در آغوش می گیرند!
شعر با کلمه آدم حسود
حسودی ام می شود به بالِشَت،
که هر شب سرت را روی سینه اش می گذاری!
شعر با کلمه ی آدم حسود
دخترا حسود میشن…. چون میدونن دخترای دیگه چه کارایی میتونن بکنند 🙂
پسرا غیرتی میشن…. چون از نگاه بقیه پسرا خبر دارن 🙂
شعری در مورد آدم حسود
چــه حـالے میده یڪـے انقــدر دوست داشتہ باشـہ
ڪـہ بقیـہ بهـــت حسودی ڪنــن
شعری درباره آدم حسود
من آدم خوشبختی هستم… چون نه به خوشبختی دیگران حسودی میکنم
و نه از دیدن بدبختی دیگران لـذت میبرم!
شعر درباره ی آدم حسود
حسود نیستم اما کسی به غیر خودم
غلط بکند که بخواهد رقیب من باشد
شعر در مورد آدم حسود
بار سنگین است …و من کم طاقت…. و دنیا حسود… خم شدن را عارمیدانم….
دعاکن بشکنم!!!
شعر درباره آدم حسود
اگه چشمام کبودن
فقط واسه اینه که آدما حسودن
شعر برای آدم حسود
به کسانی که به شما حسودی میکنند احترام بگذارید !
زیرا اینها کسانی هستند که از صمیم قلب معتقدند شما بهتر از آنانید
شعر در باره آدم حسود
بار، سنگین است و من کم طاقت و دنیا حسود…
خم شدن را عار می دانم، دعا کن نشکنم…!!!
شعر با آدم حسود
فوت نکن چای خودت را، من حسودی میکنم
درگمانم با هوا هم بوسه بازی میکنی…!!!
شعر درمورد آدم حسود
اگه روزی عاشق شدی قصه ات رو برای هیچکس نگو،
این روزها چشم حسودها به دود اسپند عادت کرده
شعر با کلمه آدم حسود
غایت خوبی که هست قبضه و شمشیر و دست
خلق حسد می برند چون تو مرا می کشی
شعر با کلمه ی آدم حسود
یا حسد برد دشمن بد دل
یا مرا دوستی غیور افتاد
شعری در مورد آدم حسود
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
الا بر آن که دارد با دلبری وصالی
شعری درباره آدم حسود
بازان شاه را حسد آید بدین شکار
کان شاهباز را دل سعدی نشیمنست
شعر درباره ی آدم حسود
هرگز حسد نبرده و حسرت نخورده ام
جز بر دو روی یار موافق که در همست
شعر در مورد آدم حسود
بیار زان می گلرنگ مشک بو جامی
شرار رشک و حسد در دل گلاب انداز
شعر درباره آدم حسود
حسد چه می بری ای سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خدادادست
شعر برای آدم حسود
پیوسته حسد بودی پرغصه ولیک این دم
می جوشد و می روید از عین حسد خنده
شعر در باره آدم حسود
میان صورت ها این حسد بود ناچار
ولی چو آینه گشتم بر حسد گردم
شعر با آدم حسود
بی حرص کوب پایی از کوری حسد را
زیرا حسد نگوید از حرص ترجمانش
شعر درمورد آدم حسود
خلق را پس چون رهانند از حسد
کز حسد این قوم بیمار آمدند
شعر با کلمه آدم حسود
کجا ز بوته دوزخ خلاص خواهد یافت؟
کسی که پاک نکرده است از حسد خود را
شعر با کلمه ی آدم حسود
حسد بر من حسد دارد مرا بر کی حسد باشد
ز جوی خمر چون مستم چرا تشنه لبن باشم
شعری در مورد آدم حسود
خار شد این جان و دل در حسد آینه
کو چو گلستان شده ست از نظر عبهری
شعری درباره آدم حسود
هین دل خود را تمام در کف دلبر سپار
تا که نپوسد دلت در حسد و کینه ای
شعر درباره ی آدم حسود
چشم غیرت ز حسد گوش شکر را کر کرد
ترس از آن چشم که در گوش شکر ریخت کری
شعر در مورد آدم حسود
ای آنک به دل ها ز حسد خار خلیدی
این ها همه کردی و در آن گور خزیدی
شعر درباره آدم حسود
عشق مه است جمله رو ماه حسد برد
بدو جز که ندای ابشروا این است ورا قرائتی
شعر برای آدم حسود
در حسد افتاده ایم دل به جفا داده ایم
جنگ که می افکند یار سخن چین من
شعر در مورد تولد پدر
تمام آدما فدات / خوش به حال مامان و بابات
تو امروز اومدی و ما شدیم کیش و مات
تولـــــــــدتـــــــــ مبـــــــارکــــــــ
حالا برو بخواب که دیر نشه لالات !
شعر در مورد آدم حسود
- ۹۷/۰۷/۰۹